تاريخ : چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, | 6:34 بعد از ظهر | نویسنده : مهدی دهقانی

درباره ی امام حسن عسکری(ع)

همه ی عمر در محاصره ی نظامیان

امام یازدهم همنام امام حسن مجتبی(ع) معروف به عسکری است. «عسکر» به معنای«لشکر»است. امام یازدهم به این دلیل به عسکری معروف است که سالهای زیادی در یک محله نظامی زیر نظر حکومت عباسی زندگی می کرد. امام حسن عسکری(ع) فرزند امام دهم حضرت«علی نقی» است و مادرش حدیث نام دارد. او در یک روز جمعه در سال232هجری قمری در سامرا به دنیا آمد. امام حسن عسکری(ع) پس از شهادت پدرش در سن 22 سالگی به امامت رسید و 6 سال رهبری مردم را به عهده داشت. در این سالها همواره زیر نظر جاسوسان و مأموران حکومت عباسی بودو دوستان و یارانش خیلی سخت می توانستند با او تماس بگیرند. امام (ع) با صبوری و اخلاق نیکو کم کم مأموران تند خو و بد اخلاق حکومت را طوری عوض کرد که برخی از آنان ازیاران حضرت شدند. به وسیله ی همین مأموران بود که نامه ها و سؤالهای مسلمانان به دست امام می رسیدو حضرت به پرسش های آنان به صورت نامه یا پیام شفاهی پاسخ می داد. آن حضرت در طول عمر 28 ساله ی خود آزار و اذیت هشت خلیفه عباسی را تحمل کرد و سرانجام در سال 260 هجری قمری با شربتی آمیخته به زهر مسموم شد و به شهادت رسید. پس از او فرزندش امام مهدی به امامت رسید که امامت او تا به امروز ادامه دارد.

حیوان نا آرام


خلیفه اسب یا استری چموش و خطرناک داشت که هیچ کس نتوانسته بود آن را رام کند و سوارش شود. یک روز از امام خواست تا سوار آن اسب وحشی شود. قصدش این بود که حیوان امام را به زمین بکوبد یا با لگد به او صدمه بزند. امیدوار بود که امام با این حادثه کشته و یا زخمی شود. امام حسن عسکری(ع) جلو رفت. دستش را روی سر اسب گذاشت و نوازش کرد و به آرامی سوارش شد و به طرف خلیفه حرکت کرد و فرمود:« این حیوان که بسیار آرام ونجیب است ! » خلیفه که از خجالت و دسپاچگی نمی دانست چه کند گفت:«حالا که توانستید آن را رام کنید من آن را به شما هدیه می دهم.»


 

در میان شیرها


«نحریر» یکی از افسران خلیفه عباسی بود. او که از کینه ی حکومت نسبت به امام حسن عسکری(ع) خبر داشت، یک روز به خلیفه گفت:«در این صحرا آبگیری هست که هرروز تعدادی شیر برای خوردن آب به آنجا می آیند؛ اگر اجازه بدهید من امام حسن عسکری(ع)را برای گردش به آنجا ببرم و بعد به بهانه ای تنهایش بگذارم تا خوراک شیرها شود!» خلیفه با خوش حالی قبول کرد. نحریر با سربازانش امام را به صحرا بردند و بعد، به بهانه شکار او را تنها گذاشتند و در جای امنی به تماشا نشستند. امام حسن عسکری(ع)  از آب برکه وضو گرفت و به نماز ایستاد. مدتی بعد ، شیرها از گوشه وکنار آمدند و آرام از کنار حضرت گذشتند و به سوی آب رفتند. بی آنکه کوچکترین آزاری به او برسانند. نحریر و یارانش از ترس و تعجب امام را به پادگان برگرداندند و با شرمندگی، داستان را برای خلیفه نقل کردند.
امام حسن عسکری(ع) فرمود:

  • زودتر سلام کردن، نشانه ی فروتنی است.
  • دو صفت بهترین است: اول ایمان به خدا و دوم کمک به دیگران.
  • دروغ، کلید همه بدی ها است.
  • بهترین دوست کسی است که اشتباه هایت را فراموش کند؛ اما خوبی هایت را به یاد داشته باشد.
  • خوش حالی کردن پیش آدم غمگین بی ادبی است.
  • کسی که به قیامت ایمان داشته باشد به وعده هایش عمل می کند.

 

 

زندگی نامه امام حسن عسگری( ع)

امام حسن عسکرى، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خلیفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسید.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسید.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکرى شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را کاملاً مراعات مىکرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.
متوکّل او را به زندان انداخت، بىآن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مىکردند که امام عسکرى(علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.
مواضع علمى امام عسکرى(علیه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصیّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنین را به شخصیّت مکتبى و فکرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پایدارى و ایستادگى آنان را در برابر جریانهاى فکرى خطرناک تضمین مىنمود.
کِنْدى (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقى در زمان امام(علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنى به خیال خود، کتابى تدوین کرد، امام عسکرى(علیه السلام)به وسیله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کِنْدى را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کِنْدى توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.
امام(علیه السلام) بیانات علمى قابل توجّهى در باب خلق قرآن براى ابوهاشم جعفرى ایراد فرمود و نیز مطالبى ارزشمند درباب تفسیر قرآن از او نقل شده است.
براى امام عسکرى(علیه السلام) از مناطق گوناگون اسلامى که پایگاه هاى مردمى او آنجا بود، به وسیله نمایندگانش که در آن مناطق پراکنده بودند، اموالى فراهم مىآمد، و امام با دقّت بسیار و با روش هاى گوناگون میکوشید تا آن اموال را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند و پنهانى به مصرف رساند.
دولت عبّاسى در برابر یاران امام(علیه السلام) و در پایگاه هایى که پشتیبان او بودند، قاطعانه و بىرحمانه ایستادگى مىکرد و براى از میان برداشتن خطّ مشى و برنامه امام و پراکنده کردن و وادار کردن یاران او کوشش هاى فراوان به عمل آورد.

مسأله مهدى و غیبت آن حضرت

امام عسکرى به وضوح مىدید که اراده خداوند براى ایجاد دولت الهى بر روى زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدى(علیه السلام)غیبت کند.
سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپى، به آمدن مهدى(علیه السلام) بشارت مىداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند ، روایات مربوط به مهدى موعود(علیه السلام) را نقل کرده اند که بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسکرى تلاش مىکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(علیه السلام)صورت گرفته است.
این امر درباره افکار افراد عادى دشوار می نمود و امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و کافى را دریافت مىکردند.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى که بر آنان واجب بود، براى امام عسکرى(علیه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمرى» وارد مىشدند و او که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىکرد، پول هایى را که تحویل مىگرفت در خیکهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام می فرستاد، زیرا اگر بر قضیّه واقف می شدند همه آن را مصادره مىکردند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: